شهلا شکیبایی فر؛ محسن سیفی؛ علی نجفی ایوکی
چکیده
این پژوهش با روش توصیفی- تحلیلی به مطالعه تقابل و همبستگی عنصر زمان در قالب لایهای رمزگانی، با دیگر نظامهای نشانهای میپردازد. هدف از انجام این پژوهش کشف مهمترین نشانههای زمانی و چگونگی بازنمود آنها، همچنین بررسی کارکرد سایر سطوح دلالی در تبیین و پیشبرد این نوع نشانهها میباشد. یافتههای تحقیق بیانگر آن است که در ...
بیشتر
این پژوهش با روش توصیفی- تحلیلی به مطالعه تقابل و همبستگی عنصر زمان در قالب لایهای رمزگانی، با دیگر نظامهای نشانهای میپردازد. هدف از انجام این پژوهش کشف مهمترین نشانههای زمانی و چگونگی بازنمود آنها، همچنین بررسی کارکرد سایر سطوح دلالی در تبیین و پیشبرد این نوع نشانهها میباشد. یافتههای تحقیق بیانگر آن است که در نمایشنامه مهرج، زمان به عنوان یک زیررمزگان اجتماعی نقش بسیار مهمی را درشناسایی استعدادهای نهفته متن، مفاهیم ثانویه و ایدئولوژی حاکم بر آن ایفا نموده و دارای ارتباطی تنگاتنگ و معنادار با لایههای دلالی دیگر میباشد، از سویی زمان در آن لایهها تاثیرگذار است ، از سوی دیگر شبکه گستردهای از سطوح متنی همچون مکان، شخصیت پردازی، کشمکش و کنش به شکل صریح و ضمنی بر مفهوم زمان دلالت میکند. همچنین در فضای نمایش نوعی زمان غیرخطی و گسستهنما حاکم است که در نتیجه آشفتگی جهان امروز، تناقض و قاعده گریزی هنجارهای فرهنگی اجتماعی به وجود آمده است.
علی اکبر احمدی چناری؛ مجتبی بهروزی؛ پریسا احمدی
دوره 8، شماره 26 ، اسفند 1395، ، صفحه 26-1
چکیده
نحوۀ بهکارگیری عنصر زمان در برخی از داستانهای مدرن، داستان را به فرآیندی دیریاب برای دریافتکننده تبدیل میکند. امروزه نظم حاکم در داستانهای سنتی، جای خود را به آشفتگی در داستانهای مدرن میدهد؛ چراکه برخی داستانپردازان با وارد ساختن خاطرات، رؤیاها و کابوسهای انسان در جوامع مدرن به عنوان تکنیکی جدید، باعث میشوند ...
بیشتر
نحوۀ بهکارگیری عنصر زمان در برخی از داستانهای مدرن، داستان را به فرآیندی دیریاب برای دریافتکننده تبدیل میکند. امروزه نظم حاکم در داستانهای سنتی، جای خود را به آشفتگی در داستانهای مدرن میدهد؛ چراکه برخی داستانپردازان با وارد ساختن خاطرات، رؤیاها و کابوسهای انسان در جوامع مدرن به عنوان تکنیکی جدید، باعث میشوند که مرزهای زمان، دچار فروپاشی شود و بالطبع، سرعت سیر داستان و تکرار برخی رویدادها نیز دستخوش تغییر شود. ژرار ژنت، برای تسهیل در این زمینه، سه جنبۀ مهم دلالت مقولة زمان؛ یعنی ترتیب، سرعت و تکرار را در قالب نظریۀ مشهور «نظم، تداوم و بسامد» مطرح کرده است که از آن به عنوان جامعترین نظریه در باب تحلیل عنصر زمان در روایت یاد میشود. جستار حاضر، نحوۀ استفاده از این عنصر را در داستانهای کوتاه «نخلۀ علی الجدول» نوشتۀ الطیب صالح؛ رماننویس نامدار سودانی و «عشق روی پیادهرو» اثر مصطفی مستور نویسندة ایرانی بر مبنای آرای ژنت، مطالعه میکند. دو داستانپرداز، در بهکارگیری بازیهای زمانی در پردازش داستان کوتاه، همسو هستند. نتایج تحقیق، نشان میدهد که ترتیب رویدادها در دو داستان از سوی دو نویسنده، دچار آشفتگیشده تا با آشفتگی روحی انسان در جوامع مدرن، همخوانی داشته باشد. از میان تکنیکهای کاهش و افزایش سرعت روایت، دو نویسنده، بیشتر از درنگ توصیفی استفاده کرده، باعث شکافهای طولانی و تعلیق در داستانها شدهاند و با تکنیک روایت چندباره یا مکرر به برجستگی رخدادهای مهم پرداختهاند.